کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت امام محمد باقر علیه‌السلام ( ماه رجب)

شاعر : مرضیه عاطفی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

آسمان بر لبش آورده غزل خـوانی را            برده با خود تبِ سرمـای زمستـانی را
به تمـاشـا بنـِشـین لحـظـهٔ عـرفـانی را            ماه، پـوشـیـده لـباسی نو و نـورانی را


روز و شب‌ها شده شیرین و رطب آمده است

عاشقی باب شده؛ ماه رجب آمده است
می‌شود جام دل از شوقِ نیایش لبـریز            نفْـس اصلاح شود از بـرَکـاتِ پرهـیز
با مناجات شـوی پیـش خداوند، عزیز            داده پیغام که «أین الرجبیون» برخیز

سرزده روی به درگاه ببَر منتظر است

پای سجاده، شبانگاه و سحر منتظر است
سعی کن ناب شود غمزه و نازَت با عشق            تا مهـیـّا بشـود برگ جـوازت با عشق
تا شود زمزمهٔ راز و نیازت با عشـق           
«یا مَن ارجوه» بخوان بعدِ نمازت با عشق

دل خـود را نـگـذاری که بماند بیـمـار

شب به شب رنگ و لعابی بده با استغفار
روح خود را بده با عشق و ارادت پرواز            وقت دلـدادگـی آمـد، شـده دیـدار آغاز
شده مسرور مدینه، شده خرسند حجاز            پنجمین بار خداوند
رسانده ست اعجاز

نـغـمـهٔ هـلهـلـه از آخـرِ افـلاک رسـید

اول ماه رجـب هست مـصادف با عید
آمد آن
عشق که با علم مزیّن شده است            چشم آیات و احادیث چه روشن شده است
قلمش صاحـب ادعیهٔ متـقـن شده است            محض دیدار رُخش نرخ، معیّن شده است

هست هـمـنـام پـیـمبـر شده آئـیـنهٔ ذات

نرخ دیدارِ رُخش هست هزاران صلوات
از پدر نور گرفت و شده شأنش محشر            مادرش فاطـمی و غرق حـیا سرتا سر
نسَبش هست عـلی از پـدر و از مـادر            نسل او پاک و
مطهّر، همگی فوق بشر

می‌شود خط به خطِ سیرهٔ او درس آموز

می‌نشیند همه عالم به کنارش یکـروز
باید آمـوخت از انـسانـیـتـش ایـمان را            از کرمخـانهٔ دستـش کرم و احسان را
منـبـرش داده نـشـان، آدرس قــرآن را            عاشقش با
خودش آورده دلی حیران را

تا شود کشتهٔ آن جـاذبه طـبق معـمـول

تا فدایش بشود لحـظـهٔ تـدریس اصول
بوسه باران شده آن دست که بخشنده شده            آنکه از سـمت خـداونـد نمـایـنـده شـده
سائل از لطف؛
همین ثانیه شرمنده شده            محضر حضرت باقر که شکافنده شده

کاش بشکـافـد و از سینه بگیرد دل را

کـاشـکـی رد نکُـنـد هـدیـهٔ نـاقـابـل را

: امتیاز

مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : صغیر اصفهانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه‌زن           وى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن

همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد           فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن


گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گلعذار           غنچه از شرم دهانت هیچ نگـشاید دهن

اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى           هر کجا دارند خـوبان دو عـالم انـجـمن

نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنک           صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقـن

چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر           بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن

کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح           ز آنچه عشقت می‌کند اى نازنین با جان من

بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر           با خیال قـد رعـنایت کنم مـوزون سخن

در مـدیـح صــادر اول امـام پـنـجـمـیـن           کش بود مـدّاح ذات ذوالجـلال ذوالـمنن

شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان           مخزن عـلم النـبـیّـین کاشف سرّ و عـلن

حضـرت باقـر ضـیـاى دیده خـیـرالنـسا           حامـى شـرع رسـول الله هـوادار سـنـن

جلّ اجـلاله توانـایى که گر خواهـد کنى           روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن

دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل           بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن

بى ولاى آن گل گـلـزار دین نبـود، اگر           لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن

کوى او چون خانه حق قـبـله اهل یقـین           اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن

هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین           هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن

من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش           دُرّ دریاى حـقـیقت را که می‌داند ثـمن؟

: امتیاز

مدح و ولادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : نادر بابایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چشم زین العابدین روشن ز نور این پسر            نور رخسار پسر دارد نشان از آن پدر
اومبارک مَقدمی از خاندان احمد است
            نام او هـمنام با نام رسـول اَمجـد است


این محمّد فِی المَثل عطر محمّد می‌دهد            با نگاهی از دل هر شیخ و شابی دل برد

باقـر عـلـم عَـوالِـم پا نـهـاده بر جـهـان            روشن از اَنوار او گشته زمین و آسمان
شهریثرب می‌شود امشب مَطاف عرشیان            پنجمین مِهر امامت چون بعالم شد عیان
وین مبارک شب چنین حُسن تِفاقی ای عجب            بــاقـر زهــرا رسـیـده اَوّل مـاه رجـب
نادرا امشب شب عیداست و عیدی می‌رسد            او گدایان درش را می‌کند هر جا رَصد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : سید محسن حبیب اله پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

پُر از سـتـارهٔ دانـش شـد آسـمـان دلـت           تـمـام علـم نـهـفـتـه‌سـت در مـیـان دلت

به محضر تو همه هسته‌های علم شکافت           خرد چـو گـوهـر دریای بی‌کـران دلت


به اوج عقل تو هیچ عقل دیگری نرسد           لـدن شـده‌سـت به لطف خدا از آن دلت

ابـان و جـابر و حـمران و ابن اعـین‌ها           کنـنـد کـسـب مــعـارف ز آسـتـان دلت

ابوبـصیـر و بـریـد و سـدیـر و عـبدالله           شـدنـد عــالـم دنـیـــا ز ارمـغـــان دلت

هر آنکـه با تو بـماند بـه دهـر گل بکند           تــب بــهـشت بگـیـرد ز بـوسـتان دلت

اگـر چـه لایـق وصــل تـو نـیـسـتم امـا           مـرا تـو جـا بـده در کـنـج آشـیـان دلت

فــدای تـو بـشـوم ای امــام بـی‌حـرمــم           خــدا کـنـد بـشـود شـیـعـه سایـبـان دلت

اجازه می‌دهی یک گوشه‌ای اشاره کنم           ز غربـت تو بـگویـم من از زبـان دلت

نه! بهتر است نگویم دگر ز کوفه و شام           که پاره می‌شود از اسمشـان امان دلت

: امتیاز

مدح حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

كیست زهرا آنكه عطر سیب جنّت می‌دهد           نام زیبایش به جان و دل محبت می‌دهد
كیست زهرا آنكه خلقت بی وجودش هیچ نیست           او كه پـیـوند نـبـوّت با امـامـت می‌دهـد


كیست زهرا بانویی از جنس باران جنس نور           رحمت نابی كه بر هر سینه بهجت می‌دهد

كیست زهرا دختری بهتر ز مادر بر پدر           آنكه درس مـادری بر كل خلقت می‌دهد

كیست زهرا حضرت انـسیۀ حـوراستی           نور آن حوریه بر انسان طهارت می‌دهد

كیست زهرا حضرتِ عبدِ عبیدِ كردگار           آنكه با رفتار خود درس اطاعت می‌دهد

كیست زهرا آنكه دارد بر بشر فخر و شرف           هركه پوید راه وی بر خویش قیمت می‌دهد

فـاطـمه آمـوزگـار مـكـتـب پـیـغـمـبـران           فاطـمه بر اولیا درس شجـاعـت می‌دهد

مِهر او صدجا گِـره از كارها وا می‌كند           نام او حتی به هر مظلوم قدرت می‌دهد

در جهان زهرائیان برتر ز خَلق عالمند           پس خدا ایرانیان را خویش رفعت می‌دهد

هركه دارد حُبّ زهـرا را خـداوند كریم           بر مُحبّ حضرتش از غیب نصرت می‌دهد

پرچم زهرا به هر كشور شود در اهتزاز           بی گـمان آن خـطّه را الله عـزّت می‌دهد

هركه شد از راه زهرا سوی دیگر منحرف           دیر یا زود عاقبت از دست، دولت می‌دهد

هركه سازد راه زهرا را مرام خویشتن           دیر یا زود عاقبت تشكیل دولت می‌دهد

گفتمانِ پیشرفتَش هم شعاری بیش نیست           آنكه روی مصلحت شور عدالت می‌دهد

سالكِ بی‌ادعا در هر فراز و هر نشـیب           با دل و جان تن به فرمان ولایت می‌دهد

مكـتب زهـرا كجا و مكـتب بیـگـانـگـان           مكتب زهرای اطهر درس غیرت می‌دهد
كیست زهرا نام او ما را وجاهت می‌دهد           كیست زهرا آنكه دلها را حلاوت می‌دهد

بانوان فاطـمی درس تشخّص خـوانده‌اند           چون فضیلت های او زن را اصالت می‌دهد

روز مادر را به مادر می‌توان تبریك گفت           مادر هستی اگر زهراست، رخصت می‌دهد

چادرش غیر مسلمان را مسلمان می‌كند           با حجاب و عـفـتش تعـلـیم عفت می‌دهد

چون به محراب نماز خویش می‌سازد قیام           هر ركوع و سجده‌اش خوف قیامت می‌دهد

با وجود آن مصیبت‌های سخت و بی‌شمار           خطبه‌های آتـشیـنش درس همّت می‌دهد

در میان كـوچه هنگـام حـمایت از عـلی           نالـۀ بیـداری او عـطـر حـكـمت می‌دهد

هركجا بیداری دلهاست مرهون وِی است           قصۀ پُر غصۀ او درس عـبرت می‌دهد

گر كه اُمتهای اسلامی به او روی آورند           خود نشـانِ تـوده‌ها، راه هـدایت می‌دهد

عصمت الله است و دین در حصن او دارد قرار           حجت الله است و دلها را درایت می‌دهد

یوسف زهرا به او وقـتی تـوسل می‌كند           پیـرو دستور او پایـان به غـیبت می‌دهد

بعد حكم مهدی‌اش رو می‌كند سوی حسین           وز میان قـتلگـاهش اذن رجعت می‌دهد

بر تمام مـؤمنـین و شیـعـیان و شاهـدان           مُهر رجعت را بدسـتان كـرامت می‌دهد

روز محـشر چون نـدا آید كه آمد فاطمه           حضرت سبحان به او اذن شفاعت می‌دهد

چونكه اسباب شفاعت را بگیرد روی دست           دست قـهّار خـدا حكـم قـضاوت می‌دهـد

ایـزد مـنّـان مـیان آیـه‌هـای مُـصـحَـفَـش           بر جفا كـاران او دستور لـعـنت می‌دهد

این دعـای خـیـر بـاید زینت لبـهـا شـود           اِنتقـم یا منـتـقـم! تـیغ تو نصرت می‌دهد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای آفـــتــاب ذره‌نـشــیـن ســرای تـو            هفت اسمان بنا شده از خاک پای تو
وقـتـی خـیـال
هم نـرسد بر ثـنـای تو            بایـد خـدا خـودش بـنـویـسد بـرای تو


روی تو در جمال خداوند دیدنی‌ست
وصف تو از زبان خدا هم شنیدنی‌ست

وقتی که چشم‌های تو وا شد به این جهان            نـوری دمـیـده شد به بـلـنـدای آسمان
ابـتـر شـدنـد نـسـل تـمـامی دشـمـنان            از این چنین پدر
شود آئـیـنه‌ای چنان

لالایـی تـو را به مـلک‌ها سـپـرده‌اند
گـهـواره تو را به فـلک‌ها سپـرده‌اند

خـیـر کـثـیـر از نـظـرت آفـریـده شد            جـبـریل زیـر بـال پـرت آفـریـده شد
عشق از نسیم هر سحرت آفریده شد            چرخ و
فلک به دور سرت آفریده شد

آنان که خاک را به نظر کـیـمیا کنند
بـایـد بـه نـام نـامـی تـو
اقـتـدا کـنـنـد

از انعکاس نـور تو عـالم درست شد            تصویری از حقیقت اعظم درست شد
از جلوه‌ات بهـشت معظم درست شد            از خـاک پـای تو گـل آدم درست شد

گرچه جهان به دور سر تو مدور است
در دیـده تو نقـطه پرگار حـیدر است

حـیـدر اگـر نـبـود پـیـمـبـر نـداشـتـیم            حـیـدر نـبـود سـاقـی کـوثـر نداشـتـیم
حـیـدر نـبـود اول و آخــر نـداشـتـیـم            حیدر نبود عـرصه محـشر
نـداشـتـیم

با این جـلال منزلت و عـزّت وجـود
زهـرا اگر
نـبـود دگر حـیـدری نـبود

تــو حـجـت تـمــام تــمــام ائــمّــه‌ای            هر صبـح و ظهـر شام سلام ائـمّه‌ای
قـد قـامـت الـصـلات قــیـام ائــمّـه‌ای            نــور حــقــیـــقــتـی امـــام ائــمّــه‌ای

یک آسمان فـرشته کـنـیز کـنـیزهات
صدها عزیز مصر
غـلام عزیزهات

مادر جلال پشت حجـابت سرآمدست            از کور هم گرفتن رویت زبانزد است
شیوایی نگاه تو از بس که بی‌حداست            چشم تو چشم نیست کتاب محمد است

تو کـوثـری از همه این جهان سری
تو روح احمدی و نفس‌های حـیدری

داده خـدا از شب قـدرش به عقـل کد            هرگز ادای قدر تو در این جهان نشد
یعنی که احترام تو بانو به جای خود            بـایـد بـرای بـردن نـامـت بـلـنـد شـد

با دست گرم تو دل خورشید گرم شد
با ذکـر نام تو دل هر
سنگ نـرم شد

از آن زمان که دیده گشودم بری شدم            مشغـول عشق بازی در نوکری شدم
حرف دو روزه نیست اگر حیدری شدم            وقتی گـلـم سرشـته شده مـادری شدم

دارم من ازدعای تو این مهر نوکری
داری به گـردنم به
خـدا حق مـادری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مادر جلال پشت حجـابت سرآمدست            از کور هم گرفتن رویت زبانزد است

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

نـسیـم می‌وزد و باده خـوشگـوار شده            گلی شکـفـته که سرچـشـمۀ بهـار شده
حضور خاکی رب است در مدار زمین            کـه بـا تـولـد یـک زن ادامــه‌دار شـده


کسی که از تبعات وصال و هجرانش            خوش است فرش ولی عرش سوگوار شده
کـسی که شـرط وجـود پـیـامـبـر حتی            به شرط بودن او صاحب اعـتبار شده
به گرد قامـتـش امواج نـور خیمه زده            به زیر هر قدمش کهکـشان غبار شده

عیان شده است که سرّ نهان خلقت کیست
پس از تو گفت خدا داستان خلقت چیست

نـوشـت اوّل دفــتــر از ابـتــدا زهــرا            از ابـتــدای ازل تـا بـه انـتـهــا زهـرا
از آن زمـان که نـدانـیـم تا نـمی‌دانـیـم            همیشه و همه اوقات و هر کجا زهرا
و
خواست تا بنویسد نبی، علی، حسنین            خلاصه شد همه در یک کلام، با زهرا
و حرف تا که به اینـجا رسـید فهـمیدم            که بود و هست همه کارۀ خـدا زهـرا
چرا که منحصراً خلقت چـنین نـوری            فقـط برای خودش بوده است تا زهـرا

مـیان عـرصـۀ مـیـقـات پـای بـگـذارد
و
حـق ز آیـنـۀ خـویـش پـرده بـردارد

کـه رو کـنـد سـنـد افـتخـار خـلقـت را            نشان دهـد به همه شاهـکـار خلقت را
به مهر و ماه و سپهر و فلک بفـهماند            دلـیل گـردشـشـان بر مـدار
خـلقـت را
کسی که جز خودش و احمد و علی نشناخت            کـنـیز عـرشی پـروردگـار خـلقـت را
در آن زمان که زمان زمان به سرآید            و بـیـن حـشـر بـبـنـدنـد بـار خـلقت را
خـدا نـدا کـنـد: ای فـاطـمه حـبـیبۀ من            بیا به سـر بـرسـان انـتـظار خلـقت را
بیا
که عرصۀ محشر برایت آماده است            بگیر دست خودت اخـتـیار خـلقـت را

که جن و انس بفهمند کار ما با توست
تمام هستی مایی فـقـط خدا با تو است

به اوج شـأن و مـقـامت سـری نمی‌آید            کـسـی نـیــامــده و دیـگـری نــمـی‌آیـد
دلـیــل خـتــم نـبــوّت نـبــوده بـابـایـت            پس از ظـهـور تو پیـغـمـبری نمـی‌آید
شنـیـده‌ایـم که در صورت نـبـودت هم            بـرای هـمـسـر تو هـمـسـری نمـی‌آیـد
به قـامت تو فقـط مادری برازنده‌است            بـه مـهـربـانـی تـو مــادری نـمـی‌آیــد
قـدم گـذار به محـشـر که تا نـیـایـی تو            بـرای خــلـق شـفـاعـتـگـری نـمـی‌آیـد

نگـات مـور وجـود مرا سلـیـمان کرد
یهـود
را نَفَـس چـادرت مسـلـمان کرد

تو و صفات تو را هر چقدر سنجـیدیم            و هر چه در دل این بیکـرانه چرخیدیم
به انـتهـای تـو راهـی نـیـافـتـیـم اصلاً            در ابتـدای تو مـانـده تو را نفـهـمیـدیم
نـبـی نـبـود عـلـی هـم نـبـود تو بـودی            و مـا کـنـار خــدا جـلـوۀ خــدا دیــدیـم

 حضور گرم تو یک روز هم زیادی بود             بـرای مـا که کـنـارت دمـی نـتـابـیـدیم
همین که سایۀ تو سایه سار این دنیاست            هـمیـشه گـرم نگـاه زلال خـورشـیـدیم

بهـشت می‌شـود آنجا که تو نگـاه کنی
نـگـاه کن که مرا بـاز رو به راه کنی

ز کنه ذات تو این عقل کم چه می‌فهمد            شب سیـاه دل از صبحـدم چه می‌فهمد
زبان وصف تو گفتن فقط زبان خداست            شکوه وصف تو را این قلم چه می‌فهمد
به بندگی تو بیـخـود نکرده فخـر خـدا            نـمـاز از قـدم پُـر ورم چـه مـی‌فـهـمـد
سه روز نان خودت را به دیگران دادی            بپرس از کرم از این کرم چه می‌فهمد
بــپــرس دخـتــر پـیـغـمـبــر خــدا امّـا            چنین غریب چنین بی حرم؛ چه می‌فهمد؟!
من از نسـیم معـطـر به یـاس فـهـمیدم            حـضور مادریت را شلمچـه می‌فـهـمد

شده است نام تو سربند هر جوان شهید
تـبـسـم تـو
تــسـلّای مــادران شـهــیــد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب دوباره ذات حق بر ما عنایت می‌کند           با نور خود بار دگر ما را هدایت می‌کند
زینت فضای این جهان مام امامت می‌کند           از مقدم این گل جنان بیت رسالت می‌کند


مـحـبـوب حـی سـرمـدی اُمّ ابـیـهـا آمـده
ای عاشقان ای عاشقان زهرا به دنیا آمده

امشب به روی خلق عالم درب رحمت وا شده           در شادمانی و شعف هر نقطه از دنیا شده
از مـقـدم دخت نبی جـشن ولا برپا شده           امشب خدیجه شادمان خرم دل طاها شده
از لطف خاص کبریا مکه شده وادی طور
بیت رسالت از سما گردیده گلریزان حور

نوری دوباره جلوه‌گر سوی زمین آمد پدید           جبریل وحی از آسمان بر مصطفی داده نوید
امشب خدیجه همسرت در دو جهان شد روسپید           بر او ز الطـاف الـهی هـدیۀ داور رسید
آب و گل زهـرای تو از عـالـم بالاستی
صدیقه،
زهـرا، فاطمه انسیة‌الحوراستی

در هر طرف گر بنگری برپا شده جشن ولا           گلریز کـشته زیر پای دخـت ختم الانبیا
پیچیده عطر و بوی این گل در همه ارض و سما           مـرآت احـمـد بـاشد و آئـیـنـۀ ایـزد نـمـا
مامش خدیجه باب
او شد رحمة‌اللعالمین
همسر
بود بر فاطمه حیدر امیرالمومنین

شهر مدینه کـوی او دارالامان انبـیاست           هرکس بر او رو آورد از لطف حق حاجت رواست
هر درد بی‌درمان ما با ذکر نام او دواست           مهر و ولای فاطمه گنجینۀ اهل ولاست
دلهای ما
را از کرم زهرا ولایی می‌کند
از کار ما با اذن حق مشکل‌گشایی می‌کند

ای شیعیان مرتضی امشب شب میلاد اوست           در محفل میلاد او هر دل شکسته یاد اوست
چون خاتم پیغمبران دل‌های شیعه شاد اوست           در هر دو عالم شیعه را یاور فقط امداد اوست
چون حیدر و پیغمبر است جود و سخای فاطمه
شد شامل اهل ولا لطف و عطای فاطمه

ای نور چشم مصطفی امشب منم مهمان تو           از لطف و جودت فاطمه بنشسته‌ام بر خوان تو
گردیده تا روز جزا شـرمـندۀ احسان تو           ای دستگیر عالمی دست من و دامان تو
ای آنکه عمری بوده‌ای پشت و پناهم فاطمه
امشب ز لطف و مرحمت بنما نگاهم فاطمه

شکر خدای مهـربان دارم ولایت فاطمه           بر من تو از روز ازل داری عنایت فاطمه
گردیده‌ام از نور تو هر دم هدایت فاطمه           رضای حیّ سرمدی باشد رضایت فاطمه
در لحظۀ آخر بیا بنما نگه براین (رضا)
یادی ز من کن در صراط و محشر و روز جزا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

طلوع حُسنت ای زهرا چو پیدا شد درین عالم           چکید از نام سرسبزت کران تا بیکران شبنم

تو بودی پیش از اینها و حضورت را درین دنیا           گواهی می‌کند حوا، شهادت می‌دهـد آدم


نه رنگی داشت نه بویی زمین و آسمان بی تو           خدا آورد نامت را، بهشتی شد جهان کم کم

تو را زهره تو را زهرا بنامید و به عرشت بُرد           وَ رُجحان داد نامت را کنار عصمت مریم

قصور ماست این که پی نبردیم آسمانت را           که بر کُنه مقـامـاتت بود تنها خـدا اعـلم

بزرگی در مقامت می‌سزد اینگونه بودن را           که حتی بوسه بر دستت زند پیغمبر اعظم

از آن رو کوثرت گفتند ای جاری تر از دریا           که بارانی و می‌باری گهی پُر جوش گه نم نم

به یُمنت رایت خورشید را افراشت در دنیا           خدا اینجاست در این سو همین جایی که زد پرچم

به شوقت می‌نشیند اشک شوق و خنده‌ام بر لب           در این بازار آوردم غم و شادیت را درهم

تمام ذره‌ها زر شد به دست فضه‌ات آری           ز درگـاه کـنـیز تو گـدایی می‌کـند خـاتم

مگیر از دست‌هایم ریسمان مهر خود زهرا           که پیوند دلم با تو شده زین ریسمان محکم

جهان با یک تبسم فاطمه آغاز می‌گردد           بیا ای شـادی عـالـم بـیا ای خـنـدۀ خـاتم

جمادی مـاه تابش بود بهر فاطـمه ورنه           ز اول خلـقـت او بود در آئیـنـه‌ای مُبهـم

که اول فاطمه آمد؛ وَ یا احمد؛ وَ یا حیدر           توان خواندن حدیثش را ز قول حق تعالی هم

نگردی تا که مَحرم راز خلقت را نگویندت           وَ زهرا راز خلقت باشد و گویند با مَحرم

حضور آفتاب است و طلوع سبز گل «یاسر«           مبارک باد این محضر مبارک باد این مَقدَم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی مهدوی نسب نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شد دوباره عرش حق روشن ز انوار نبی            شد شکـوفا لالۀ خـوشـبوی گـلزار نبی
در رخ چون ماه او پیداست رخسار نبی            گوئیا مبـنای خـلـقـش بوده تکـرار نبی


بر روی لب هـای پیـغـمـبر تـبـسّـم آمده
شیـعـیـان را کـعـبۀ مـستـور
سـوّم آمده

در حقیقت در لباس انس، یک حور ‌آمده            بـر دل کـلّ خـلایـق خـالـقِ شـور آمـده
ظلـمـت شـام جـهـان را آیـۀ نـور آمـده            شیعه را دلدار از گهـواره تا گور آمده

قلب شیعه در دو دنیا مبتلای فاطمه‌ست
لعنت حق بر دلی که بی‌ولای فاطمه‌ست

آمـــده اُمُّ الائــمـّــه، مــــادر آل عــبـــا            بـاغـبـانِ لالــه‌هـای خـانـدان هــل أتـی
شد حـیـات با دوام نـسـل خـتـم الانـبـیا            مظهری کامل برای
شرح اوصاف خدا

روح حق در پیـکـر دردانۀ احـمد دمید
گوئیا قلب خـدا در
سـیـنۀ پـاکـش تـپـید

از ازل شیعه شده مجنون و لیلا فاطمه‌ست            تا ابـد قـلـب تـمـام اولـیـا با فـاطمه‌ست
آن که ما را می‌برد تا عرش اعلا فاطمه‌ست            ذکر اعظم روی لب یا حیدر و یا فاطمه‌ست

حبّ زهرا می‌شود تنها صراط المستقیم
هر که با زهراست باشد صاحب عقل سلیم
او به حق تنهاست هم شأن امیرالمؤمنین            شد به عالم رشته‌های چادرش حبل المتین
ردّ پای اوست بر هر عارفی راه یقـین            حُبّ او همراه بغض دشمنش شد اصل دین

شد برائت از عدوی فاطمه اصل اصول
هر عمل با این برائت می‌شود تنها قبول

او مسلّم شاهکـار خـلقت ربّ جلی‌ست            عالم از خورشید روی انور او منجلی‌ست
در جبین او هـویدا یازده نـور ولی‌ست            از تولد تا شهادت ذکر نابش یاعلی‌ست

آمـده تـا جـانـفـدای فـاتـح خـیـبـر شـود
روبه روی ظلم،
تنها لشکر حیدر شود

می‌رسد روزی که او مضطر شود در پشت در            قدکمان از غربت حیدر شود در پشت در
میخ از خون تن او تر شود در پشت در            لالۀ شش ماهه‌اش پرپر شود در پشت در

می‌شود در بین کوچه روبه روی مرتضی
دل شکسته، محتضر از کینۀ چل بی‌حیا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب دوباره عاشقان نور خدا شد جلوه‌گر           از لطف خلاق مبـین نخـل ولا داده ثمر
بنت خویلد
درشعف دارد به دامانش قمر           از نسل پیغمبر بود اسطوره و فخر بشر


ای عـاشـقـان ای عاشـقـان اُمّ ابیهـا آمده
داده مـنادی این نـدا، زهـرا به دنـیا آمده

امشب ز بیت مصطفی دخت پیمبر آمده           معنی و آیات خـدا، تـفـسـیر کـوثـر آمده
بنت الخدیجه فاطمه، هم کـفو حیدر آمده
           محـبـوبۀ ذات خدا، زهـرای اطهـر آمده
مکه ز یمن مقدم این گل
چنان گلشن شده
چشم و دل پیغمبر از دیدار او روشن شده

درهای رحمت از سوی خلاق سرمد وا شده           امشب به بیت مصطفی شورو شعف برپا شده
زینت فضای این جهان ماه روی زهرا شده           از مقدم این نور پاک عالم عجب زیبا شده
ای اهل عالم بنگرید، نور از سما آمد پدید
اسطورۀ صبر وحیا، هستی پیغمبر رسید

پـیک الهـی آورَد، پـیـغـام خـلاق مـبـین           تبریک گو نازل شده، بر رحمة‌اللعالمین
نور خدایی جلوه‌گر، گردیده بر روی زمین           زهرای اطهـر آمده، کـفـو امیرالمومنین
منصوره و صدیقه و انسیة‌الحورا رسید
اُمُّ الائمه، فاطمه، مرضیه و زهرا رسید

امشب زمین و آسمان گردیده گلریزان حور           مکه شده از مقدم این مه چنان وادی طور
نور علی نور آمده تفسیر کوثر، فجر و نور           با دیدن زهرای خود قلب خدیجه در سرور
ختم رسالت می‌زند لبخند بر رخساره‌اش
گلبوسه بردارد خدیجه از رخ مه پاره‌اش

این نور حی سرمدی، ماه جمالش چون نبی‌ست           ممدوحۀ پیغمبر و علم وکمالش چون نبی‌ست
در بین عالم فاطمه جاه و جلالش چون نبی‌ست           در جود و ایثار و سخا خوی و خصالش چون نبی‌ست
شمس الضحی بدرالدجی شافع به روزمحشراست
محبوبۀ حیّ مبین، او دختر پیغمبر است

با بذل جان وهستی‌ات دین خدا مرهون توست           تاعرصۀ روز جزا هر شیعه‌ای مدیون توست
ای جان فدای راه دین، مولا علی ممنون توست           رضوان و جنات خدا، یا فاطمه مفتون توست

چون حیدر و پیغمبراست، جود و سخایت فاطمه
شد شامل اهل ولا، لطف و عطایت فاطمه

بار دگر گـردیده‌ام، شـرمـندۀ احـسان تو           مولاتـنا یا فـاطـمه، امشب منم مهمان تو
از لطف خاص کبریا، بنشسته‌ام بر خوان تو           ای نور چشم مصطفی، دست من ودامان تو
از لطف وجود و مرحمت، دادی مرا امشب پناه
بر این گدای روسیه، یا فاطمه بنما نگاه

از کودکی خویشتن، هستم گدایت فاطمه           ای غمگسار مرتضی جانم فدایت فاطمه
عمری منم شرمندۀ، لطف و عطایت فاطمه           شهر دل‌انگـیز نبی، دارالشـفایت فاطـمه
مهر و ولایت داده بر، من فاطمه جان آبرو
دیدار کوی تو بود، بر من همیشه آرزو

ای زینت شهر نبی، عالم همه شرمنده‌ات           با این همه جود و سخا، خوبان عالم بنده‌ات
غم از دل عالم برد، یا فاطمه گل خنده‌ات           عیدی عطا کن از کرم، با خصلت بخشنده‌ات
هستم(رضا)خاک درت، بانو نیم بیگانه‌ات
عبد گرفـتار تو و، هـستم گـدای خانه‌ات

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای چـراغ آسمان‌ها زهـرۀ زهـرا تویی           بانـوی سبـز زمـین صدیـقـۀ کبرا تویی

قبل از این پوشیده بود این راز بر هر کس ولی           روح مـا بیـن دو پهـلوی پدر حالا تویی


پیش ازین حرفی نمی‌زد مصطفی از هیچکس           آمدی معـلـوم شد در نـزد او والا تویی

گر که جـنـسیت نـباشـد سد راه گـفـته‌ام           مـرد مـیدان بـلا و نـوح این دریا تویی

دخـتـر دُردانـۀ آغـوش گـرم مصـطـفی           مادر شـور آفـرین نـسل عـاشـورا تویی

همطراز مرتضی کس را نمی‌بینم به دهر           جز تو ای بانو که دوشادوش آن مولا تویی

کَفه قدر تو میزان با عـلی مرتضی‌ست           آن که باشد در توازن با علی تنها تویی

» یُطعمُون» را خواندم و بر سوره انسان قَسم           دیدم ای بانو که آن انسیـةالحَـورا تویی

ای که از ختم رسولان برده دل تا این حدود           آن که جان را می‌کند قربانی‌اش بابا تویی

سَید مـردان عـالـم شوهـرت حـیدر بود           سَیده در هر دو عالم بر همه زن‌ها تویی

برترین گنجینۀ خلقت که با مجد و شرف           حق تعالی کرده بر ختم رسل اهدا تویی

آن مبارک راز پنهانی که از لطف خدای           بعد نازل گـشـتن قـرآن شده افـشا تویی

کـوثـری نه، کُـل قـرآن کـریمی فاطـمه           اولین قـرآن نازل گـشته در یکجا تویی

این همه آثار خیر از مرقد پنهان توست           ای نهان از دیده قبرت، باز هم پیدا تویی

در شعاع لطف تو امروز «یاسر» خیمه زد           چون طلـوع آفـتاب صحـنۀ فـردا تـویی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

سپاس آن بانویی که شد جهان محو کراماتش           زمان می‌ایـستد از شوق هنگام مناجاتش
ندارد هیچ کس غیر از خدایش درکی از ذاتش           دلش آرام می‌گیرد عـلی وقـت ملاقـاتش


تمام خانۀ زهرای اطهر رنگ احمد داشت
فقط جبریل در این خانه اذن رفت و آمد داشت

تمام آسـمان‌ها و زمـین تحت فـرامـینـش           اجابت می‌چکد وقت دعا کردن از آمینش
ملائک بی‌قرار صوت “والزیتون” “و التینش          قیامت شرم خواهد کرد آتش از محبینش

نمازش را ببین، پشت سرش صدها مَلَک دارد
که زهرا با خدایش رازهایی مشترک دارد

ملائک روز و شب تسبیح می‌گویند زهرا را           نمی‌خواهم بدون عشق زهرا صبح فردا را
مزین کرده زهرا با قدومش عرش اعلی را           خدا از نـور زهـرایش پدید آورد دنیا را

شکوه فاطمه پنهان شده در جملۀ لولاک
ثنا گوی صفات قدسی‌اش افلاک در افلاک

خـدا قـبلـه‌نـما را می‌کـشد سمت نگـاه او           که حتی کعبه هم زانو زده در پیشگاه او
علی از قصۀ قـالو بلی” شد تکیه گاه او           ستون عرش را بر لرزه می‌انداخت آه او

علی وقت سحر محو تماشای نماز اوست
چه بانویی خدا هم عاشق راز و نیاز اوست

فقط سنگ علی را می‌زند بر سینه‌اش زهرا           که ذکر هر قنوت او شده مولای یا مولا
به تسبیحش دخیل عشق بسته بی‌گمان حوّا           تمام راز خلقت جمع شد در “نونِ” اعطینا

زمین و آسمان روزی خورِ دست کریمِ اوست
یقین دارم علی تنها صراط المستقیمِ اوست

نخی از چادر او نیز اعجاز آفـرین باشد           که حتی فضه‌اش هم با ملائک هم نشین باشد
به وقت خطبه خواندن، نطق زهرا آتشین باشد           تمام هـستی‌اش نـذر امیر المـؤمنین باشد

یقین دارم مزار پاک او پیدا تر از پیداست
که هر جا ابر می‌بارد، مزار مخفی زهراست

به نص آیۀ تطهیر اصل هر طهارت اوست           پناه و دستگیر شیعه در روز قیامت اوست
کسی که جان خود را داد در پای امامت اوست           نخستین پاسدارِ خانۀ وحی و ولایت اوست

جهان را تا ابد از عشق حیدر می‌کند سرشار
به دست اوست آری پرچم یا حیدر کرار

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

گرچه در سِرِّ هوالهو همۀ ها زهراست           گرچه در جانِ حرا چلۀ اِحیا زهراست
گرچه در عینِ علی معنی اَعلی زهراست           گرچه در معنیِ لولاک معمّا زهراست


بنویسید فقط حـضرتِ زهـرا زهراست

آنکه در ذائقۀ عشق تصرف کرده‌است           آنکه پیش از قدم خویش تشرف کرده‌است
آنکه در قامت یک نور توقف کرده‌است           شب معراج خودش سیب تعارف کرده‌است

تـا بـدانـنـد چــرا اُمِ‌ّ ابـیـهــا زهـراسـت

از خـدا جــلــوۀ او گـرمِ دل‌آرایـی بـود           مـوقـع آمـدنـش عـشـق تـمـاشـایـی بود
عرش تا فرش فقط غرقِ
شکوفایی بود           آنکه در گوش خـدیجه خودِ لالایی بود

قبل میلادِ خـدیجـه به تـمـاشا زهراست

دید حق نور فقط نـور جهان می‌خواهد           قلبِ بی جانِ زمین یک ضربان می‌خواهد
دید حق ظلـمت مکه فـوران می‌خواهد           جمع احمد و علی، فاطمه‌جان می‌خواهد

گفت ای جهل و خرافات مهیا زهراست

دخـتـری آمـده تا زن به کـمـالش برسد           تاکه زمـزم به تـمـاشـای زُلالـش برسد
تا پیـمـبـر به جـوابش به جـلالش برسد           صلـواتـی که خـدا داده به آلَـش بـرسـد

تا بـبـیـنـند همه کار فـقـط با زهـراست

آمـده تـا بـنـشـیـنـد بـه شـبـسـتـان عـلی           آمـده تــا بــرود بـاز بـه قــربـان عـلـی
تا که نُه‌سال شود بی سرو سامان علی           تا بـسازد فـقـط او با نمک و نان عـلی

تا بمـیـرند حـسودانِ عـلی تا زهراست

شیر وقتی که به سر، تیغِ دوسر می‌چرخاند           مثل گرداب سر و دست و سپر می‌چرخاند
گِرد خود دست خدا کوه و کمر می‌چرخاند           درِ خیبر به رویِ دست اگر می‌چرخاند

همه دیدند رجـزهای عـلی یا زهراست

آب را مهریه‌اش ساخت که باران بشود           دو سه خرما به کسی داد که سلمان بشود
چادرش داد که یک قـوم مسلمان بشود           او رضا داد به ما، کشورم ایران بشود

مـادر ایـنـهـمـه آلالـۀ زیـبــا زهـراست

مادری کرد و به ما لطف، فراوان کرده           با حسینش همه را مستِ حسن جان کرده
کـربـلا را جـگـرِ مــردم ایــران کـرده           خـاکِ ما را حـرمِ شـاه‌خـراسـان کـرده

به شـهـیدان حـرم زمزمۀ ما زهراست

گـفته بودیم به این خصم خزانش برسد           صبـر کـردیـم فـقـط تا هـیجـانش برسد
رخش بر رستم و آرش به کمانش برسد           انتـقـامی که بزرگ است زمانش برسد

لب اگر تر بکـند نعـرۀ ما یا زهـراست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

لحـظـهٔ ناب مطـهـر شدن است            کاسه‌ام منـتـظـر زر شدن است

شـاخـه با عـطـرِ گـل ریـحـانـه            بیـشـتر گرمِ معـطـر شدن است


جلـوه بـخـشـیـده شـده بـر آفـاق            نور در حـال مـنـوّر شدن است

میوهٔ صبر چه خوش آمده است            همسری خـرمِ مـادر شدن است

اَبـتـران زل زده که نـسـل نـبی            جاری و ساریِ کوثر شدن است

عصمت از مرتبه‌اش وام گرفت            فاطـمه، حـجـب خـدا نام گرفت

: امتیاز

زبانحال حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سر فرود آورده‌ام در محضرت بانو رباب           ای بقـربانِ تو و چـشمِ ترت بانو رباب

این منم اُمُّ البـنـین؛ اُمّ الفـضائل؛ باز هم           می‌شـوم آئـیـنه مثلِ مـادرت بانو رباب


سر به زیر انداختم شرمنده‌ام از روی تو           تر نشد لبهای خشکِ اصغرت بانو رباب

از ابا لـفـضـلم بـیا بُگـذر به حـقِّ فـاطـمه           کی حلالش می‌کنی آب آورت بانو رباب؟

اینقَدَر زاری نکن چیزی نمانده از تنت           آب شد آخـر تـمـامِ پیـکـرت بانو رباب

روضه‌خوانی کن بگریم پای صحبت‌های تو           روضه‌خوانی کن ز شام و دلبرت بانو رباب

لعن و نفرین می‌کنم مانندِ تو بر حرمله           باخبر هستم ز قلبِ مضطرت بانو رباب

باخبر هـستم بریده شد گـلـوی کـودکت           صبر می‌خواهم به تو از داورت بانو رباب

یادم از عباس می‌افتد که قولی داده بود           می‌شوم شرمنده بازم محضرت بانو رباب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

روضه‌خوانی کن بگریم پای صحبت‌های تو           روضه‌خوانی کن ز شام و معجرت بانو رباب

مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : وحید دکامین نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای بر مدارِ عشقِ عـلی، رُکنِ استوار            ای بر سرِ تو سایۀ خورشـیدِ روزگار

ای اُمِّ فـضــل و اُمِّ فــداکــاری و ادب            مستوره‌ای و گنجِ نهان می‌شوی شمار


ای وسعـتِ کـمالِ تو بر عـقل نـاپـدید            پیشِ جلال و حُجْبِ تو زانو زده وقار

حقّا کُـمیتِ قـافـیه لـنگ است پیـشِ تو            ماندم چگونه مدحِ تو گویم به اختصار

با زیـنـبـیـن تا نـفـسِ آخـرینِ خـویـش            عـهـدی که داشتی ز وفـا، بود پایـدار

خواندی کنیزِ حضرت زهرا تو خویش را            اینگـونه نـامِ نـامی تو گـشت مـاندگار

سرمشقِ عاشـقی تو به عـشّاق داده‌ای            عـبـاس داده‌ای و نـدادی ز کفْ قـرار

بر عشق و جان سپردنِ در راهِ عشقْ هم            پـرورده‌ای ز دامـنِ تــو داد اعــتـبـار

عصرِ دهم که سینۀ او تنگ گشته بود            راهی سوی شریعه شد از بینِ کارزار

در پـیـشِ پـای فـاطـمه افـتاد بر زمین            ارثِ ادب ز مادرِ خود داشت آن سوار

آه از تنی که روی زمین مانْد بی‌حسین            آه از هجومِ لشگرِ در دستْ حربه دار

بهـتـر نبـودی و تو نـدیـدی به کـربـلا            روزی که شد به نیزه سرِ آن بزرگوار

اُمُّ البـنین  که در رهِ دین، بی‌بنین شده            همواره داشت بر پسران خود افتخـار

خیمه میان خاکِ بقیع داشت صبح و شام            عُمری برای کرب و بلا بود سوگوار

در حـشر هم بنای شفاعت، یقـین شود            با دسـتِ با کـفـایتِ عـبـاس، بـرقـرار

آن را که نیست روی امیدی به سوی خلق            گردد به فضلِ دستِ اباالفضل امیدوار

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آه از دمی که دستِ اباالفـضل شد قـلم            تیرِ سه شعـبه چشمِ قـمر کرد اخـتـیار

خم شد به زانوان بِکِـشَد تیر را برون            از چـشمِ نافذی که همی داشت اقـتدار

مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : آرش براری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خانه دارد همچنان حال و هوای فاطمه            دارد از محراب می‌آیـد صـدای فاطمه

بـودنت قـلـب علی را ذره‌ای آرام کرد            همدم حیدر شدی بعد از عـزای فاطمه


بــا ادب در خــانــه‌ام ابــیــهـــا آمــدی            خـواسـتی ام‌البـنـین باشی بجای فاطـمه

شیعه زهـرایی و در خانه مـولای خود            می‌گذاری پای خود را جای پای فاطمه

آمـدی و شـاد کـردی مــادر سـادات را            مـادری کـردی برای بچه‌هـای فـاطـمه

با وجود مـادری مثـل تو، زینب بازهم            می‌شود دلـتنگ گه‌گاهی برای فـاطـمه

آسـیاب فـاطـمه چـرخـیـد با دسـتـان تو            باز هـم آمد سـر سـفـره غـذای فـاطـمه

یاد فرزندان خود دادی بگویند این‌چنین            »مادر ما و پسـرهایش فـدای فـاطمه«

ظاهراً در طرح احداث حـرم های بقیع            بارگاهت هست در صحن و سرای فاطمه

: امتیاز
نقد و بررسی

همانگونه بسیاری از بزگان همچون شیخ صدوق، علامه مجلسی، شیخ عباس قمی، علامه بیرجندی و ... ( کتاب سلیم بن قیس ج ۲ ص ۸۷۰، علل الشرایع ج ۱ ص ۱۸۸،  مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۶۲، مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۳۶۰، بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۲، کبریت احمر۳۷۵، منتهی الآمال ۲۲۷ و  ...) نوشته اند حضرت زهراسلام الله علیها وصیت کرد که پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج نما لذا امیرالمؤمنین عليه السّلام طبق وصیت حضرت زهرا ابتدا با امامه ازدواج کرد سپس با اسماء بنت عمیس، پس از آن با لیلی التمیمیه و در آخر سر با فاطمه کلابیه ( اُمُّ البنین) ازدواج نمود، لذا ازدواج امیرالمؤمنینعليه السّلام با اُمُّ البنین حدوداً ۱۵ سال بعد از شهادت حضرت زهراست که در آن زمان امام مجتبی عليه السّلام ۲۴ و سیدالشهداعليه السّلام ۲۳ سال داشته اند، یعنی آنکه ازدواج کرده و در خانه خود بوده اند، لذا اختلاف سن حضرت عباس عليه السّلام با سیدالشهدا عليه السّلام هم حداقل ۲۳ سال است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

انتخـاب فـاطـمه بودی بـرای مـرتضی            همـسر حـیدر شدی تو با دعـای فاطمه

آمـدی و شـاد کـردی مــادر سـادات را            مـادری کـردی برای بچه‌هـای فـاطـمه

مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گرچه با زهـرای مرضیه برابر نیستی            یا به شأن و مرتبت همسنگ کوثر نیستی

در مـیان خـانـۀ عـرشیِ زهـرا و عـلی            جایگـاه مـادری داری و کـمـتر نیـستی


مادری کردی برای زینبین و هم حسین            عفو کن روزی اگر گفتم که مادر نیستی

چون به قربانگاه کاری شد به گلهای تو تیغ            بی پسر ماندی و فهمیدم که هاجر نیستی

خوب شد جسم عزیزت را ندیدی خورد تیر            خوب شد شاهد به جنگ تیغ و حنجر نیستی

خوب شد لب را، تلظی را، ندیدی کربلا            لااقل شرمنـده از لب‌های اصغر نیستی

خوب شد جا ماندی و ماندی مدینه در فراق            خوب شد در پیش چشم هیز لشکر نیستی

فاطمه، سر، تیغ، حنجر، سنگ، پیکر، آب، آه            خوب شد اینجا کنار جسم بی‌سر نیستی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خوب شد چشم عزیزت را ندیدی خورد تیر            خوب شد شاهد به جنگ تیغ و حنجر نیستی

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدرضا نادعلیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگرچه جای او عرش است اما در زمین باشد           که مولایش امیرالمومنین را همنشین باشد

اگر مادر شود اُمُّ الادب دور از تصور نیست           پسر باب الادب باشد، پسر بالانشین باشد


یقیناً لب زده بر چشمۀ عین الیقین، وقتی           شود بانوی مردی که خودش حق الیقین باشد

چه فخری میکند بر مریم و حوا، زمانی که           ببـیند همسرش مولا امیرالمومنین باشد

کـنیز خـانۀ حـیدر، عـزیز خـانۀ حـیدر           خدا می‌خواست آن باشد، خدا می‌خواست این باشد

هزاران بار حیدر گفت احسنت آفرین بر او           چرا که همسرش بانوی عباس آفرین باشد

دوباره نام عباس آمد و حس کرده‌ام بانو           که چین افتاده بر پیشانی‌ات، قلبت حزین باشد

بشیر از تو نمی‌خواهم بگویی از ابالفضلم           اگرچه خوب می‌دانم که مقطوع الیمین باشد

بگو دنیا چه کرده با حسینم، سخت غمگینم           نه غمگین عزیزانم، که دردم درد دین باشد

شبیه سرو، سر بالا، شبیه کوه پا برجا           کسی که اینچنین باشد فقط اُمُّ البنین باشد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجید تال نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

خوب است بانوان جهان این چنین شوند            چون خاک پای فاطمه بالانشین شوند

چون فاطمه‌ست حجت کبرای اهل بیت            خوب است خاک مقـدم امّ‌البنـین شوند


یعنی ادب کـنند به زهـرا و مـرتضی            یعنی که در مصیبت آنان حزین شوند

آه از حـرم نـداشـتـنـش از غـریبی‌اش            باید که خلق در غم او شرمگین شوند

مـی‌خـواسـتـم دخـیـل بـبـنـدم برای او

دیـدم کـه او ضـریـح نـدارد فــدای او

آئـیـنـۀ مـزارش اگـر چه مکـدر است            از آسـمان پـریـدن بالـش فـراتر است

دنـیـا کـنـیز آنکه به کـرّات گـفـته بود            عمرم تمام وقف کـنـیزی حـیدر است

خواندش به نام فاطمه او گفت یا علی            امّ‌البنین بگو به من اینگونه بهتر است

در وصف او بس است بگوئیم با غرور            او شیر بانویی است که عباس‌پرور است

روزی که پـا گـذاشـته در خانـۀ عـلی

جـز غـم نـدیـده در دل ویـرانـۀ عـلـی

گاهی به دور حـیدر کرّار گشته است            گاهی به دور یک در و دیوار گشته است

هی پشت در به سینه زده گریه کرده است            با چشم خیس خیره به مسمار گشته است

هر روز صبح گردش دستاس شاهد است            دستش به یاد فاطمه هر بار گشته است

زهرا نبود زینب او حال خوش نداشت            امّ‌البـنـین هـمیـشه پـرستار گشته است

این زن که بی‌قرار علی بود و دخترش            با این سخـن فدای غم یار گشته است:

مولا؛ فـدای دست به ناچـار بـسـته‌ات

زینب؛ فـدای مـادر پهـلـو شکـسـته‌ات

: امتیاز